محل تبلیغات شما

چند وقت پیش خواب میدیدم یکی همین جور هی چاقو رو میکنه توی کمرم و درمیاره چند بار پشت سر هم بعد یکهو ساعت دو نصفه شب از خواب پریدم  یه درد عجیبی توی شکمم بود که دیگه نمیزاشت تا صبح بخوابم .

تا صبح این پهلو اون پهلو شدم و مشتامو گِره کردمو رو شکم خوابیدم ولی برای ده دقیقه خوب بود دیگه بلند شدم توی اتاقم راه رفتم تا طلوع آفتاب ، باید صبر می کردم تا همه از خواب بیدار بشن تا یکهو ترس به جونشون نیوفته  و وسایلامو هم جمع کردم با پای خودم رفتم بیمارستان بستری شدم ولی فکر نمیکردم 5 روز بستری بشم. 

نمیدونم چند نفر هستن که وقتی دردی رو توی بدنشون حس میکنن میدونن که به غیر از بستری شدن حالشون رو به بهبودی نمیره و بهتر نمیشه ولی من از همون دسته ام . 

کاش درمان همه دردامو میدونستم که چه جوری خوبشون کنم .

یه سری از درمانا راه حلشو میدونم ولی درمانش دست خودم نیست . 

کاش دکتر یه نامه هم میداد بهم برا درمان بقیه دردام  

فقط توی بیمارستان هست که آدم هایی که سرپا هستن با دیدین مریضا روی تخت از ته دل خداروشکر میکنن . بعضیاشون صداشون رو میشنوم که میگن :  خدایا شکرت

حداقل اینجوری یادشون میاد خداشون رو شکر کنن .

بیمارستان عین یه زندونه که برا آزادیش باید ازت رگ بگیرن تا دارو رو بهت تزریق کنن .

زندانی که هیچ کدوم از مریضا بخاطر یه اشتباه یا خطا کاریشون به اونجا نیومدن . فقط به جای دستبند سوزن سرم بهت وصله و دستتو کبود کرده. 

اصلا بخاطر هیچ گناهی ،یه زندانی اجباری اومدن . 

اینم ذهنیات در هم برهم من هست . اگه خیلی خوب نبود بخاطر تزریق مُرفین هایی هست که بخاطر تسکین درد بهم زدن هست . 

خداییش وقتی مُرفین بهم تزریق میشه روی فضا میرم  و راحت با تموم دردم میخوابم . سبک میشم عین پَرِ پرنده   

انگار که اصلا روی زمین نیستی و نبودی . 

خودمونیم من اگه پسر بودم یا دختر خلافی بودم یه متعاد درجه یک بودم با این تعریفم از مرفین جان.

اینم بگم روی تخت که بستری هستی وقت کافی داری تا به همه چیز فکر کنی و به زمان و زمین و آسمان و آدما و چرخ روزگار یا کتابهایی رو که هنوز وقت نکردی تمومشون کنی  

اگه خوندین پستمو دلتون خواست بد و بیراه بگین هیچ اشکالی نداره شاید اینطوری یه کم حال دلتون از دلنوشتم سبک بشه .

بعدا این پستو میام پاکش میکنم شایدم نه ؟؟؟؟!!!!

آخه این چیه نوشتی دختر

لیلی در چه نوایی؟

من کسی مثل خودم را در زندگی ام نداشته ام

ذهنیات درهم بر هم

رو ,یه ,توی ,روی ,هم ,بستری ,از خواب ,تا صبح ,روی تخت ,هست که ,تزریق مُرفین

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها